4.عبرت از گذشتگان
آه! زمين چه اجساد عزيز و خوشسيمايى را كه با غذاهاى لذيذ و رنگين زندگى كردند و در آغوش نعمتها پرورانده شدند، به كام خويش فرو برد.
آنان كه می خواستند با شادى غمها را از دل بيرون كنند و به هنگام مصيبت با سرگرمیها، صفاى عيش خود را برهم نزنند، دنيا به آنها و آنها به دنيا می خنديدند و در سايه خوشگذرانى غفلتزا بىخبر بودند كه روزگار با خارهاى مصيبتزا آنها را در هم كوبيد و گذشت روزگار توانايی شان را گرفت. مرگ از نزديك به آنها نظر دوخت و غم و اندوهى كه انتظارش را نداشتند، آنان را فرا گرفت و غصّه هاى پنهانى كه خيال آن را نمی كردند، در جانشان راه يافت. در حالى كه با سلامتى انس داشتند، انواع بيماری ها در پيكرشان پديد آمد و هراسناك به اطبّا كه دستور دادند گرمى را با سردى و سردى را با گرمى درمان كنند، روى آورند كه بى نتيجه بود، زيرا داروى سردى، گرمى را علاج نكرد و آنچه براى گرمى به كار بردند، سردى را بيشتر ساخت و تركيبات و اخلاط، مزاج را به اعتدال نياورد، جز آنكه آن بيمارى را فزونى داد تا آنجا كه درمانكننده خسته و پرستار سرگردان و خانواده از ادامه بيماری ها سست و ناتوان شدند و از پاسخ پرسشكنندگان درماندند و درباره همان خبر حزنآورى كه از او پنهان می داشتند، در حضورش به گفتگو پرداختند.
با خدا در اتاق تشریح
نهج البلاغه
حجت الاسلام علوی
زیر خیمه حسین